لَو كانَ الدِّينُ مُعَلَّقاً بِالثُّرَيّا لَتَناوَلَهُ اُناسٌ مِن أبناءِ فارسَ.
اگر دين به ستاره ثريّا آويزان باشد، مردمانى از ايرانيان آن را به زير خواهند كشيد.
المُنتَظِرُ لِلثّاني عَشَرَ كَالشّاهِرِ سَيفَهُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللَّهِ يَذُبُّ عَنهُ.
منتظر ظهور امام دوازدهم مانند كسى است كه در ركاب پيامبر خدا شمشير كشيده است و از ايشان دفاع مىكند.
إنَّها [الصَّدَقةَ] تَقَعُ في يَدِ اللَّهِ قَبلَ أن تَقَعَ في يَدِ السّائلِ.
صدقه قبل از اينكه در دست نيازمند قرار گيرد، در دست خداوند قرار مىگيرد.
فرمودند: واجب اطاعت خدای متعال و انجام واجبات است و واجبترترک گناهان و محرمات است.نزدیک قیام قیامت است و نزدیکتر مرگ است. عجیب دنیا(با تغییرات و دگرگونیهای در اوست) و عجیب تر علاقه و محبت به دنیاست. سخت ساعت ورود به قبر و سخت تر از آن ورود در قبر بدون زاد و توشه است.
هر کس مرا طلب کند، مرا می یابد هرکس مرا یافت، مرا می شناسد و هر کس مرا شناخت، مرا دوست دارد و هر کس مرا دوست داشت، عاشق من می شود و هر کس عاشق من شد، من عاشق او می شوم و هر کس من عاشقش بشوم، او را می کشم و کسیکه او را بکشم، بر من دیه اش واجب و کسی که دیه اش بر من واجب شد، پس خودم خونبهای او می شوم.
پنج آدمخوار به عنوان کارمند در یک اداره استخدام شدند
هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس اداره گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما
اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار
غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر
خود بیرون کنید."
آدمخوارها قول دادند که با کارکنان اداره کاری
نداشته باشند.
چهار هفته بعد رئیس اداره به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت
کار می کنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافت چی های ما
ناپدید شده است. کسی از شما می داند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟"
آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
بعد از اینکه رئیس اداره رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید: "کدوم یک از
شما نادونا اون نظافت چی رو خورده؟"
یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا برد.
رهبر آدمخوارها گفت: "ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و
مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را
خوردی و رئیس متوجه شد؟! از این به بعد لطفاً افرادی را که کار می کنند نخورید.
یک آدم صبور و دهنقرص، گیر بیاورید و کل بدبختیها و جفتکهایی که از "الاغ زندگی" خوردهاید را با او تقسیم کنید…
بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز میکنید، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکند و یحتمل می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک خورده نیستید... و این یعنی آرامش.. دوم اینکه فقط به زمان حال فکر کنید:
گذشتهتان و آیندهتان را خیلی جدی نگیرید…
اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهیهایی که در گذشته در حق خودتان کردهاید، نشوید.
همه همینطور بودهاند وانگشت فرو کردن در زخمهای قدیمی، هیچ فایدهای جز چرکی شدن آنها ندارد.
آینده را هم که رسما باید به هیچ وجه به حساب نیاورید.
ترس از حوادث و رخدادهای احتمالی، حماقت محض است..
فکر هر چیزی، از خود آن چیز معمولا سختتر و دردناکتر است… سوم اینکه به خودتان استراحت بدهید:
حالامیگویم استراحت، یکهو فکرتان نرود به سمت یک ماه عشق و حال وسط سواحل هاوایی…! وسط همه گرفتاریها واسترسها و بدبختیهاتون...!!!
آدم میتواند خیلی شیک به خود، مرخصی چند ساعته بدهد…
کمی تنهایی، کمی بچگی کردن، یا هر چیز نامتعارفی که شاید دوست داشته باشید…. که کمی از دنیای واقعی دورتان کند و خستگی را بگیرد…
مثل نهنگها که هر از چندگاهی به بالای آب میآیند و نفسی تازه میکنند و دوباره به زیر آب برمیگردند… چهارم اینکه تنتان را بجنبانید
ورزش قاتل استرس است...
لزومی هم ندارد که وقتی میگوییم ورزش، خودتان را موظف کنید روزی هزار بار وزنه یک تنی بزنید و بازو دربیاورید…
همچین که یک جفتک چارکش منظم وخفیف در روز داشته باشید، کلی موثر است…
از من به شما نصیحت…
پنجم اینکه واقعبین باشید:
ما ملت شریف، بیشتر استرسمان بابت چیزهایی است که کنترلی روی آنها نداریم…
ششم اینکه زندگیتان، میدان و مسابقه اسبدوانی نیست
خودتان را دائم با دیگران مقایسه نکنید… مقایسه کردن و"رقابتپیشگی"، استرسزا است…
اینکه جاسم فوقلیسانس دارد و من ندارم و قاسم لامبورگینی دارد و من ندارم و عبود فلان دارد و من ندارم، شما را دقیقا میکند همان اسب مسابقه که همه عمرش را بابت هویج ِ سر چوب، دویده وبه هیچ کجا هم نرسیده…
زندگی مسخرهتر از چیزی است که شما فکرش رامیکنید…
هیچ دونفری لزوما نباید مثل هم باشند…
خودتان باشید…
هفتم اینکه از مواجهه با عوامل "ترسزا" هراس نداشته باشید:
مثال ساده آن، دندانپزشک است…
وقتی دندان خراب دارید، یک کله پیش دکتر بروید و درستش کنید… نه اینکه مثل بز بترسید و یک عمر را از ترس دندانپزشک، بادرد آن بسازید و همه لقمههایتان را با یکطرفتان بجوید…
نیم ساعت جنگیدن با درد، بهتر از یک عمر زندگی با ترس درد است…
ترس، استرس می زاید هشتم اینکه خوب بخورید و بخوابید
آدمی که درست نخوابد و نخورد، مغزش درست کارنمیکند…
مغز علیل هم، عادت دارد همه چیز را سخت و مهلک نشان دهد…
آدم وقتی گرسنه و خسته است، یک وزنه یک کیلویی را هم نمیتواند بلند کند، چه برسد به یک فکر چند کیلویی…!! نهم اینکه بخندید:
همه مشکل دارند…
من دارم، شما هم دارید… همه بدبختی داریم، گرفتاری داریم و این موضوع تابع محل جغرافیایی آدمها هم نیست…
یاد بگیرید بخندید… به ریش دنیا و مشکلات بخندید…
به بدبختیها بخندید… به من که دو ساعت صرف نوشتن این موضوع کردم،بخندید…
به خودتان بخندید…
دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت میکنید و میبینید که رابطه خنده و گرفتاری، مثل رابطه خیار است و سوختگی پوست… درمانش نمیکند اما دردش را کم میکند
دهم اینکه :
این متن را برای آن که دوستش داری و از شادیش لذت میبری بخون . اگه نخونی هم هیچی نمیشه . خودت خوش باش. چون حداقل یک نفر تو این دنیای بزرگ هست که خیلی دوست داره و از خوشحالی تو شاد میشه . پس استرس و فشارهای روحی رو برای یک ساعت بزار کنار و بی دلیل شاد باش.
یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور و ...
یا بی پول ترن که بهشون میگم گشنه گدا و ...
یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم خرحمال و ...
یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم تنبل و ...
یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر و ...
یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو و ...
یا از من هوشیارترن که بهشون میگم پرافاده و ...
یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو و ...
یا از من شجاع ترن که بهشون میگم بی کله و ...
یا از من محتاط ترن که بهشون میگم بی عرضه و ...
یا از من دست و دل باز ترن که بهشون میگم ولخرج و ...
یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم خسیس و ...
یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بگ و ...
یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی و ...
خَصلَتانِ لَيسَ فَوقَهُما شَىءٌ: اَلإيمانُ بِاللَّهِ ونَفعُ الْإِخوانِ.
دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
بحارالأنوار - ج 78 - ص 374. خیرو برکت در قرآن وحدیث: ص48- ح33
مناسبتهاي روز:
شهادت حضرت امام حسن عسکرى سلام الله علیه و آغاز امامت حضرت مهدى سلام الله علیه (260 ق) ـ بازگشت امام خمينى قدس سره به ايران (1357 ش) ـ آغاز دهه مبارکه فجر انقلاب اسلامى
سفيد رنگ آرامش است،
اگر در اتاقي با رنگ سفيد بماني، از فرط آرامش ديوانه مي شوي
.
سياه رنگ جدي است،
اگر در اتاقي با رنگ سياه بماني، از فرط نااميدي ديوانه مي شوي
.
قرمز رنگ جذاب و گرم است،
اگر در اتاقي با رنگ قرمز بماني از فرط هيجان ديوانه مي شوي،
زرد رنگ زندگي است
،
اگر در اتاقي با رنگ زرد بماني از فرط اضطراب ديوانه مي شوي،
اصولا اگر زياد در اتاق بماني ديوانه مي شوي
،
زياد هم ربطي به رنگها ندارد .پاشو برو بیرون اینقدر پای کامپیوتر نشین دیوونه میشی ها
راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟… مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم! راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!… مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو میآم! روزی صدهزارتومن گرون میشه! شما دویست تومن گرونش کردین؟ !راننده: خانوم کرایهش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفهش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم. یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو میبری بالا! بده بهش بره. من حساب میکنم! راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات! مسافر درو محکم میبنده، میگه: برو گم شو! داهاتی! راننده یه آهی میکشه میگه: ببین چجوری جلو این همه مسافر منو سکهی بهار آزادی یه پولم کرد!
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید . من که نمی خواهم موشک هوا کنم .
می خواهم در روستایمان معلم شوم .
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من قول بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند .
ترجمه متن زیبا و پرمعنی فوق را به فارسی هم بخوانید :
ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم،
سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم،
بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم،
سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم،
سپس می تونستم به کار برگردم اما برای بازنشستگی تلاش کردم،
اما اکنون که در حال مرگ هستم،
ناگهان فهمیده ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم
لطفا اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود.
قدردان موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید.
برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می دهیم
سپس برای بازیابی مجدد سلامتی مان پول مان را از دست می دهیم
گونه ای زندگی می کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد
و گونه ای می میریم که گویا هرگز زندگی نکرده ایم
اتومبیل مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و راننده مجبور شد همانجا به تعویض لاستیک آن بپردازد.
هنگامی که آن مرد سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهرههای چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهرهها را برد. مرد حیران مانده بود که چکار کند. او تصمیم گرفت که ماشینش را همانجا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود. در این حین، یکی از دیوانهها که از پشت نردههای حیاط تیمارستان، نظارهگر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از 3 چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با 3 مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی!
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد، ولی بعد که با خودش فکر کرد، دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند. پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: "خیلی فکر جالب و هوشمندانهای داشتی، پس چرا تو را توی تیمارستان انداختنت؟"
دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانهام، ولی احمق که نیستم!
اینجا سرزمین واژه های وارونه است:
جایی که گنج, "جنگ" می شود
درمان, "نامرد" می شود
... قهقه , "هق هق" می شود
اما دزد همان "دزد" است
درد همان "درد"
و گرگ همان "گرگ"
سَتُدفَنُ بَضعَةٌ مِنّى بأرضِ خُراسانَ، لا يَزُورُها مُؤمِنٌ إلاّ أوجَبَ اللَّهُ(عزوجل) لَهُ الجَنَّةَ.
زود باشد كه پارهاى از تن من در خاك خراسان دفن شود. هيچ مؤمنى آن را زيارت نكند مگر آن كه خداوند(عزوجل) بهشت را بر او واجب گرداند.
با زمانبندی صحیح آب خوردن اثر آن را در بدن خود بالا ببرید
دو لیوان آب -- بعد از بیداری -- کمک می کند به فعال کردن ارگان های داخلی
یک لیوان آب -- 30 دقیقه قبل از غذا -- هضم راحت غذا
یک لیوان آب -- قبل از گرفتن حمام -- کمک می کند به کاهش فشار خون
یک لیوان آب -- قبل از خواب -- به منظور جلوگیری از سکته مغزی یا حمله قلبی
يه جفت جوراب داشتم، خيلي باهم معاشرت داشتيم!
توي دوران اوج رابطه مون يه لنگه اش گم شد... امروز کشومو ريختم بيرون، يهو ديدم اون تــَــه زُل زده تو چشمام!!!!
گفتم: کجا بودي لوتــــــــي؟!؟!؟
گفت: باس يه مدت با خودم خلوت مي کردم، ولي تمام اين مدت بوي تو رو مي دادم...
بــــــوييدمش... همون لحظه فهميدم خيلي مــَــــــــــرده!
سنگم بود با اون بو بايد پودر ميشد تا الان...!!!!!
فقط يه ايراني ميتونه (؟) بره شاخ ترين رستوران شهرشون، بعد توي منوي غذاها دنبال ارزونترينش بگرده!
زنه سکته ناقص ميزنه، شوهرش ميگه: تو چرا هيچ کاري رو درست انجام نميدي؟؟؟!!
يکي از بديهاي هدفون اينه که همش فکر ميکني دور و ورت داره يه اتفاقي ميفته که تو ازش خبر نداري!
يکي از بدي هاي سايلنت گذاشتن گوشي هم اينه که
همش فک ميکني اس ام اس اومده ميري نگاه ميکني ميبيني هيچ خبري نيست! همش با خودت درگيري اصن
عشق هم عشقاي قديمي: بابا بزرگم دوران نامزديش اولين باري که مامان بزرگمو "بوس" کرده مامان بزرگم " تشنج " ... کرده بردنش درمانگاه !
تو تمام عمرم سعي كردم با كلمات لوسي مثل عجيجم ، عجقم ، خوجلم و ... به سختي كنار بيام...!
ولي ديگه جمله ي تيتال ميتوني ( چيكار ميكني ) از توان اعصابم خارجه..!
گيرم برم آمريکا واسه زندگي! بهترين جاش اصلا! تو بگو بهترين شرايط! فقط کافيه تو آمريکا برق بره بعد برق که بياد هيشکي تو صلوات فرستادن منو همراهي نکنه! بغضم ميگيره
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمی گردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،
لـبخـندی بـه ازای هـر اشـک ،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،
نغمه ای شیریـن به ازای هـر آه ،
و اجـابتی نزدیک بـرای هر دعـا .
جمله نهایی
عيب کار اينجاست که من '' آنچه هستم'' را با '' آنچه بايد باشم'' اشتباه مي کنم، خيال مي کنم آنچه بايد باشم هستم ، در حالي که آنچه هستم نبايد باشم .
زنده یاد احمد شاملو
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
طب سنتي
و آدرس
medicinalplant.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.